بخش دوم
امید و سفر به جنوب کشور
ساحل خلیج فارس
آخر فصل پاییز امید با خانوادهاش به جنوب کشور سفر کرد. ابتدا آنها به بندرعباس رفتند. در آن شهر امید از برگهای درختان اکالیپتوس، سدر، گارم زنگی، انبه و نخل را به مجموعهاش اضافه کرد.
با کمک بابا بادبادک ساخت و به جای چسب مایع از صمغ درخت انبوک (سه ) استفاده کردند. بعد به ساحل رفتند و بادبادک را هوا کردند.
وقتی کودکی نه ساله بودم، ترانهای از تلویزیون پخش میشد که اینطور میخواند
تهران شب از تو دور است
تهران همیشه نور است
تهران و کوچههایش
یادآور غرور است
الان هشت سال پر شده که با آقای الف. ازدواج کردم و آمدم بندرعباس. آن وقتها دوست داشتم از تهران بروم جای دور یا به بیابانی بروم و تنها زندگی کنم. ولی وقتی قرار شد با آقای الف. ازدواج کنم، ماتم دنیا را در دلم ریختند که به روز رخت بربستن از شهرم، تهران عزیزم و تمام خاطرات کودکیم نزدیک و نزدیکتر می شدم و هی گریه میکردم و به آسمان تهران با حسرت خیره میشدم.
امروز سه شنبه دوازده آذر 139، سالگرد بازگشت من به تهران است. یعنی بعد از نه سال و چهار ماه مهاجرت عجیب و غریبم به بندرعباس به تهران برگشتم.
هفته گذشته و دیروز میزان آلودگی هوا خیلی بالا بود. حتی شاخص به 159 هم رسیده بود. از این حجم آلودگی هوا در بندرعباس خبری نبود. اما خوب خیلی چیزهای دیگر هم نبود. و دیگر شاید عشقی هم نبود. آنجا مادر نبود. آنجا خواهر نبود. آنجا برادر نبود. و پدر نه آنجا بود و نه اینجا، شاید همه جا بود و در آسمان هم.
درباره این سایت